جدول جو
جدول جو

معنی بازپس سپردن - جستجوی لغت در جدول جو

بازپس سپردن(مُ رَ عَ)
بازپس رفتن. بازپس پیمودن: بازپس سپرم، ای باز پس روم و رجوع کنم. (آنندراج). و رجوع به بازپس رفتن شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(مُ رَ فَ)
بازپس سپردن. رجوع به بازپس سپردن شود، گردآوردن. جمع کردن. فراهم کردن. دانه دانه و تک تک جمع کردن:
ز هر سو سپه بازچید اردشیر
پس پشت او بد یکی آبگیر.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(مُ دَغَ)
برگرداندن. پس افکندن. پس انداختن. ارجاء. (ترجمان القرآن) (منتهی الارب) : گفت از مشرق تا مغرب بدیدن پدر شما می آمدند و ناامید برمیگردیدند و هدیها بازپس میبردند. (قصص الانبیاء ص 30 س 2) ، تفحص. تفتیش:
چرا کار ارمن فروهشت سست ؟
نکرد آن بر و بوم را بازجست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(غَ مَ تَ)
رد کردن. بازدادن:
گفت پیغمبر که دستت هرچه برد
بایدش در عاقبت واپس سپرد.
مولوی.
و رجوع به واپس دادن شود
لغت نامه دهخدا